سایت رواننشاسی کودک و نوجوان

مشاوره روانشناسی کودک و نوجوان -بازی درمانی - قصه درمانی

سایت رواننشاسی کودک و نوجوان

مشاوره روانشناسی کودک و نوجوان -بازی درمانی - قصه درمانی

سبک های فرزندپروری

سبک فرزندپروری مستبدانه

این سبک تربیتی توسط والدینی صورت می‌گیرد که کنترل زیادی روی رفتار فرزند خود دارند و در عوض محبت کمی را به او می‌دهند. این والدین معمولا قوانین انعطاف‌ناپذیری برای فرزند خود وضع می‌کنند و از او توقع دارند منضبط و حرف گوش‌کن باشد. این والدین به احساسات و هیجانات کودک خود چندان توجهی ندارند و بیش از آنکه شرایط فرزند خود را در نظر بگیرند، برایشان مهم است فرزندشان هر آن‌چه می‌‌خواهند را انجام دهد.

این والدین معمولا برای انتظاراتی که از کودک خود دارند به او توضیحات کافی نمی‌دهند، نظر کودک را نمی‌پرسند و او را در تصمیمات خود داخل نمی‌کنند. برای مثال اگر کودک بگوید چرا باید این کار را انجام دهم، والدین می‌گویند: چون من می‌گویم، چون باید انجام دهی، فضولی‌اش به تو نیامده و…

ویژگی‌های این سبک به صورت خلاصه به شرح زیر است:

  • کنترل‌گری و انتظار بالا
  • ابراز محبت پایین
  • حمایت پایین
  • وجود قوانین بدون انعطاف
  • تنبیه و مجازات
  • ارتباط یک طرفه از والدین به کودک هم

سبک سهل‌گیرانه

در این این سبک والدین کنترل کمی روی فرزند خود دارند و در عوض محبت زیادی را به او ارزانی می‌دارند. این والدین بیش از آنکه یک ناظر بر اعمال کودک خود باشند، یک دوست و در کنار او هستند. این والدین تلاش زیادی برای اصلاح رفتارهای ناپسند کودک خود انجام نمی‌دهند و قوانین و انتظارات خاصی را به کودک خود تحمیل نمی‌کنند. فرزندانی که با این سبک تربیت می‌شوند به ندرت مورد تنبیه قرار می‌گیرند و والدین از خطاهای آن‌ها راحت‌تر می‌گذرند. کودکانی که با این سبک تربیت می‌شوند ممکن است کمی لوس بار بیایند و یا رفتارهای نابهنجار خود را در بزرگسالی نیز ادامه دهند.

به طور خلاصه ویژگی‌های این سبک فرزندپروری به شرح زیر است:

  • کنترل و نظارت پایین
  • محبت زیاد
  • نبود تنبیه و مجازات
  • انتظار پایین از فرزند
  • حمایت بالا

سبک فرزندپروری طردکننده

این والدین اصطلاحا فرزند خود را به امان خدا رها کرده‌اند. این والدین نظارت کمی بر رفتارهای کودک خود دارند، قوانین خاصی را برای کودک خود وضع نمی‌کنند و مدام او را کنترل نمی‌کنند. اما از طرف دیگر، محبت چندانی نیز به فرزند خود نشان نمی‌دهند و حمایت و پشتیبانی زیادی از او ندارند.

کودکانی که با این سبک تربیت می‌شوند استعداد بیشتری برای ابتلا به اختلالات روانی و آسیب‌های اجتماعی دارند. این کودکان معمولا عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارند و به صورت درستی از هیجانات خود آگاهی ندارند. این نوجوانان متاسفانه با روانشناس نوجوانان و جوانان هم سخت‌تر از دیگران ارتباط برقرار می‌کنند.

به طور خلاصه ویژگی‌های سبک طردکننده به صورت زیر می‌باشد:

  • کنترل و نظارت پایین
  • محبت و علاقه پایین
  • نبود ارتباط دوستانه
  • کمبود آموزش‌های لازم به فرزند
  • انتظارات پایین
  • نبود تنبیه و مجازات
  • عدم مراقبت مناسب
  • ارتباط محدود

سبک فرزندپروری مقتدرانه

در این سبک تربیتی والدین خود را مسوول تربیت کودک می‌دانند، نظارت و مراقبت کافی بر رفتارهای کودک دارند، آموزش‌های مختلفی به کودک خود می‌دهند و قوانین و حساسیت‌های زیادی برای او وضع می‌کنند، اما با این حال احساسات کودک خود را در نظر می‌گیرند، اگر قانونی برای او وضع کنند دلیل آن را توضیح می‌دهند، با او برخورد دوستانه و نزدیک دارند، به او محبت می‌ورزند و همیشه در کنار کودک خود هستند. به عبارت دیگر این والدین هم انتظارات بالایی از فرزند خود دارند و هم تلاش می‌کنند شرایط برآورده شدن این انتظارات را مهیا کنند.

به صورت خلاصه ویژگی‌های این سبک تربیتی به شرح زیر است:

  • نظارت والدین
  • قوانین مشخص
  • توضیح قواعد و انتظارات
  • انتظارات بالا از کودک
  • ارتباط با کودک
  • حمایت از کودک

دلبستگی

سبک‌های دلبستگی

واژه دلبستگی بارها به گوش همه ما خورده است و همه ما تصوری از دلبستگی داریم. معمولا از این واژه برای وابستگی‌های احساسی خودمان استفاده می‌کنیم. مثلا دلبسته مکان، فرد یا حرف خاصی می‌شویم. اما در این‌جا مراد از دلبستگی، نوع ارتباط کودک با والد و مراقب خود است که از سبک‌های فرزندپروری نشات می‌گیرد. این سبک‌های دلبستگی در کودکی شکل می‌گیرند، اما اثرات پایداری بر بنیان شخصیتی کودک برجا می‌گذارند.

 

 

مفهوم دلبستگی

مفهوم دلبستگی و تعلق را نخستین بار جان بالبی مطرح کرد. از نظر او دلبستگی ارتباط بین دو نفر است. او دلبستگی را این‌چنین تعریف کرده است: ارتباط روانی پایدار بین دو انسان. به نظر او پیوندهای اولیه بین کودک و پرستارش، تاثیر فوق العاده‌ای دارد و در طول زندگی ادامه می‌یابد و دلبستگی باعث نزدیک نگاه داشتن فرزند به مادر می‌شود و بدین ترتیب، احتمال بقای کودک را افزایش می‌دهد. بحث اصلی نظریه دلبستگی این است که مادران هرچه بیشتر در دسترس فرزندان بوده و نیازهای کودکانشان را برآورده کنند، احساس امنیت بیشتری را در او به وجود می‌آورند.

دلبستگی در واقع پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می‌کنیم، به گونه‌ای که تعامل با آنان به احساس نشاط و شعف می‌انجامد و هنگام استرس از این که آن‌ها را در کنار خود داریم احساس آرامش می‌کنیم. جان بالبی با توجه به رفتار مادر با فرزند، سبک‌های دلبستگی را اینگونه تقسیم‌بندی می‌کند:

دلبستگی ایمن

هنگامی که مراقبت مادر در هنگام تولد نوزاد صحیح باشد تا بتواند نیازهای کودک را برآورده کند، علاوه‌بر ایجاد اطمینان در کودک نسبت به اطرافش برای جستجوی ایمن، باعث ایجاد ارتباط و تعامل احساسی مثبت بین مادر و کودک نیز می‌شود که در واقع می‌تواند به ایجاد سلامت کودک در آینده کمک کند. نشانه دلبستگی ایمن در دوران کودکی این است که پس از جدا شدن مادر، این کودکان دلبستگی روشنی نشان می‌دهند. وقتی مادر آن‌ها را ترک می‌کند، با مادر تماس می‌گیرند، اورا دنبال می‌کنند و سرانجام گریه می‌کنند. هنگامی‌که مادر می‌رسد آن‌ها خوشحال هستند و اورا بغل می‌کنند و می‌خواهند با ارتباط فیزیکی داشته باشند. این کودکان با سلامت روان بیشتری بزرگ می‌شوند و سبک دلبستگی آن‌ها در بزرگسالی‌شان خود را نشان می‌دهد. ویژگی کلی افراد با دلبستگی ایمن به این شرح است:

  • اعتماد به خود
  • اعتماد به دیگران
  • برخورداری از توان اکتشاف گری
  • ویژگی‌های ارتباطی مثبت و خرسندی
  • تفسیر مثبت از حوادث و حفظ حس خوشبینانه
  • تبدیل تهدید‌ها به چالش

این افراد روابط پایدار و قابل اعتمادی دارند. از خودباوری برخوردار هستند و می‌توانند احساساتشان را به راحتی با دوستانشان به اشتراک بگذارند و حمایت اجتماعی را نیز جستجو می‌کنند.

دلبستگی ناایمن

این سبک دلبستگی به خاطر عدم توانایی مادر در برآورده کردن نیازهای اولیهفرزندش شکل می‌گیرد. کودکانی که با سبک دلبستگی ناایمن بزرگ می‌شوند در بزرگسالی بیش از اندازه خواهان رابطه و صمیمت بوده و اگر انتطار آنان برآورده نشود عصبی و پرخاشگر می‌شوند.

دلبستگی ناایمن اجتنابی

زمانی که مادر از نظر عاطفی در دسترس نبوده و یا در ابراز علاقه و محبت ناتوان و غافل است، فرد به سبک ناایمن اجتنابی دچار می‌شود. بزرگسالانی که با این سبک دلبستگی رشد کرده اند، در برقراری روابط صمیمانه و نزدیک با دیگران مشکل دارند. به روابط اجتماعی و عاشقانه کم علاقه هستند و در به اشتراک گذاشتن افکار و احساساتشان با دیگران می‌تواند گفت که ناتوان یا بی‌میل هستند. این افراد معمولا در صورت خاتمه یافتن یک رابطه زیاد ناراحت نمی‌شوند و با بهانه‌هایی مثل درگیری‌های کاری از برقراری روابط نزدیک اجتناب می‌کنند. بزرگسالان با سبک دلبستگی اجتنابی نیز بیشتر تمایل به روابط جنسی اتفاقی و تصادفی دارند.

دلبستگی ناایمن دوسوگرا

زمانی که مادر در برقراری پیوند عاطفی با فرزندش رفتاری غیرثابت دارد، فرزند او دچار دلبستگی ناایمن دوسوگرا می‌شود. فرزند او نیز همان الگوی دوسوگرایی با مادرش را با دیگر افراد اجرا می‌کند. بزرگسالان با سبک دلبستگی دوسوگرا، نسبت به نزدیکی با دیگران بی میل هستند. آن‌ها از این که طرف مقابل آن‌ها را واقعا دوست نداشته باشد نگران هستندو هنگام خاتمه یافتن یک رابطه پریشان و آشفته هستند.

دلبستگی ناایمن آشفته

زمانی که نیازهای کودک نادیده گرفته شود و در پاسخ‌های مادر به رفتارهای دلبستگی ترس وجود دارد، فرد دچار سبک دلبستگی ناایمن آشفته می‌شود. افراد با این سبک دلبستگی، مجموعه ای از ویژگی‌های افراد با سبک‌های دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا دارند. این الگو معمولا در کودکانی که در معرض مشکلات بالینی قرار دارند و یا آن‌هایی که تجربه ضربه درونی مثل از دست دادن والدین، جدایی از والدین یا مورد سواستفاده قرار گرفته شدن را دارند مشاهده می‌شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد